مایکل هلیدی
مایکل الکساندر کِرکوود هلیدی بنیانگذار شاخهی نقشگرا در زبانشناسی، موسوم به «زبانشناسی سیستمی - نقشگرا»، و همچنین حوزهی گستردهتر نشانهشناسیِ اجتماعی است. هلیدی در انگلیس پرورش یافت و در
نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
مایکل الکساندر کِرکوود هلیدی بنیانگذار شاخهی نقشگرا در زبانشناسی، موسوم به «زبانشناسی سیستمی - نقشگرا»، و همچنین حوزهی گستردهتر نشانهشناسیِ اجتماعی است. هلیدی در انگلیس پرورش یافت و در همانجا نیز به تحصیل پرداخت؛ مدرک کارشناسی را با درجهی عالی در رشتهی زبان و ادبیات چینی از دانشگاه لندن و دکتریاش را نیز در زبانشناسی چینی از دانشگاه کمبریج اخذ نمود. وی در سال 1965 استاد زبانشناسیِ دانشگاه لندن شد، امّا در 1976 به استرالیا نقل مکان کرد و استاد بنیانگذارِ زبانشناسی در دانشگاه سیدنی شد. وی در استرالیا ماند و پس از بازنشستگیاش در 1987، در مقام استاد بازنشستهی دانشگاه سیدنی و دانشگاه مککواری (در سیدنی) فعالیت مینمود.
هلیدی، متأثر از بی. کِی. مالینُفسکی و جی. آر. فِرث، زبان را پدیدهای اجتماعی میدانست. «زبانشناسی سیستمی - نقشنگر» نظریهی توصیفی زبان است که، به جای تمرکز بر مفهوم انتزاعی توانش زبانی (که در بیشتر نظریههای فُرمیِ زبان دیده میشود)، بر کاربرد زبان تکیه میکند. یکی از اصلیترین ایدهها در تفکّر هلیدی این است که زبان رفتاری هدفمند است و بنیادیترین کارکرد زبان خلقِ معنا در بافتهای مختلف است. از نظر هلیدی، زبان طوری توسعه یافته که همزمان سه نوع اصلیِ معنا را بیان کند یا برسازد: معنای اندیشگانی (تجربی)، معنای بینافردی و معنای متنی که به اینها سه فرانقشِ زبان نیز میگویند. به سخن دیگر، هر گاه ما از زبان استفاده میکنیم، نه فقط یک معنا بلکه سه نوع معنا را همزمان ایجاد میکنیم: معنای اندیشگانی (یعنی معنای مرتبط با چگونگی بازنمایی تجربه)، معنای بینافردی (یعنی معنای مرتبط با روابط میان طرفین گفتگو) و معنای متنی (یعنی معنای مرتبط با ساماندهی متنها). برای توصیف و تحلیل این سه نوع معنا، نظامهای دستوری مختلفی به کار گرفته میشوند. معنای اندیشگانی عمدتاً بر حسب ترا -گذری تحلیل میشود، معنای بینافردی از طریق حالت و وجهمندی تشریح میشود، و معنای متنی نیز با توجّه به انسجام و ساختارهای مضمونی بررسی میشود.
ایدهی محوری در اندیشهی هلیدی این است که معنا همواره بافتمند است. نه تنها باید متن را با توجّه به بافت آن تحلیل کرد بلکه چنان که ادّعا میشود خودِ بافت نیز در متن است. بافتهای یک متن خاص چندین نوعاند: بافت موقعیت بیواسطه و بلافصل که متن در آن بیان میشود، و بافتهای فرهنگیِ ژانر و ایدئولوژی - بافتهایی که توسط واژگان و دستور زبان متن عینیت مییابند. این تأکید بر معنای بافتمند سبب شده که نظریهی هلیدی در زبانشناسیِ انتقادی، تحلیل انتقادی گفتمان و سبکشناسیِ انتقادی جایگاهی محوری بیابد.
زبانشناسی هلیدی، ضمن توجّه به اهمیت تغییر زبان در گذر زمان (در زمانی)، علاقهی خاصی نیز به روابط جانشینی نشان میدهد، یعنی گزینههای دخیل در کاربرد زبان در زمانهای خاص و روابط میان این گزینهها (همزمانی). تمام گزینهها در بافتی که در آن به کار میروند، دارای نقش (و کاربردی) به حساب میآیند. بدین طریق، به نظر میرسد عبارتبندیِ انتخاب نشده در کنار عبارتبندیِ انتخاب شده، در ساخت معنا ایفای نقش میکند.
مفهوم مرکزی در اندیشهی هلیدی مفهوم «تعبیر» است. از نظر هلیدی، درک اینکه زبان معنا را بازنمایی نمیکند بلکه آن را بر میسازد (یا به قول هلیدی، تعبیر میکند)، اهمیت اساسی دارد. به بیان دیگر، انتخابهایی که در سه فرانقشِ زبان میشود معناهای اندیشگانی، بینافردی و متنی را که پیشتر از این انتخابهای زبانی وجود داشتهاند بازنمایی نمیکند. در عوض، این انتخابهای زبانی، خودشان، فعّالانه این معناها را تعبیر میکنند.
علاقهی وافر هلیدی به کاربرد زبان در آثار منتشر شدهی وی در جنبههای گوناگون و حوزههای مختلفِ زبانشناسی خود را نشان میدهد، از جمله در نظریهی آهنگ کلام، زبانشناسیِ آموزشی، گفتمان علمی، زبان چینی و زبانشناسیِ رایانشی. همچنین، در کارهای او مقالات بسیاری دربارهی سبکشناسیِ ادبیات به چشم میخورد. بیتردید، معروفترین آنها مقالهی «نقش زبانی و سبک ادبی: جستاری در باب زبانِ رمان وارثان، نوشتهی ویلیام گُلدینگ» (1971) است. در این مقاله، هلیدی نگاهی دقیقتر به سبک نثرِ گُلدینگ میاندازد و توجّهی ویژه به انتخابهای دستوری مختلف برای تعبیر جهانها و جهانبینیهای مختلفِ حاضر در رمان نشان میدهد. رمان گُلدینگ دربارهی انقراض مردمان نئاندرتال به دست انسان هوشمند است. هلیدی با تحلیل الگوهای ترا - گذری نشان میدهد که چگونه گروهی از شخصیتها، نئاندرتالها، به لحاظ زبانی بَدَوی و ناکارآمد در نظر گرفته میشوند، آن هم به خاطر الگوهای ترا - گذری فرآیندهایی که معمولاً بر دیگر مشارکین (خواه انسان باشند، خواه اشیاء) تأثیر نمیگذارد، در حالی که «وارثان»، یا به بیانی انسانهای هوشمند، موجودات پیچیدهتری هستند زیرا کنشهایشان هدفمند است و از نظر زبانی در فرآیندهای رفتاری که بر دیگر مشارکین تأثیر میگذارد تجسّم یافتهاند.
در مجموع، زبانشناسیِ سیستمی - نقشنگر تأثیر انکارناپذیری بر سبکشناسی بر جای گذاشته است. اگر چه برخی سبکشناسان به وضوح از سبکشناسیِ هلیدی در تحلیل متن استفاده میکنند - و از الگوی هلیدی از زبان به مثابه اصل غالب در تحلیلشان بهره بردهاند - بسیاری دیگر معمولاً از نظرات، مفاهیم و مقولههای واژگانی - دستوریِ وی بهره میگیرند، بدون آن که لزوماً سبکشناسانی پیروِ هلیدی باشند.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبکشناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}